English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (3959 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stay U توقف کردن
stayed U توقف کردن
failure U توقف کردن
failures U توقف کردن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
stop U ایستادن توقف کردن
stopped U ایستادن توقف کردن
stopping U ایستادن توقف کردن
stops U ایستادن توقف کردن
power U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
kill U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kills U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
stand U ایست کردن توقف کردن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
lay over U در نیمه راه توقف کردن
lie to U درجهت باد توقف کردن
to make a pause U مکث کردن توقف کردن
run through <idiom> U ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
Other Matches
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
suspensions U توقف
stopple U توقف
insolvency U توقف
syncope U توقف
interruption U توقف
stand U توقف
stops U توقف
parks U توقف
stoppage U توقف
stop code U کد توقف
interrupting U توقف
interruptions U توقف
stopped U توقف
stopping U توقف
interrupts U توقف
suspension U توقف
suspension of payment U توقف
stop U توقف
cessation U توقف
stoppages U توقف
parked U توقف
commorant U توقف
paused U توقف
halts U توقف
pauses U توقف
tarriance U توقف
pausing U توقف
halt U توقف
flag stop U توقف
pause U توقف
park U توقف
halted U توقف
interrupt U توقف
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
no waiting U توقف ممنوع
idle period U زمان توقف
down time U زمان توقف
ceases U ایست توقف
ceasing U ایست توقف
close U ایست توقف
payment stopped U توقف پرداخت
bar stop U توقف میله
lay-by U منطقه توقف
no parking U توقف ممنوع
stop bit U بیت توقف
lay-bys U منطقه توقف
sudden stoppage U توقف ناگهانی
break key U کلید توقف
break point U نقطه توقف
stayed U توقف مکث
parked U محل توقف
suspensive U درحال توقف
black induction U توقف القا
carport U توقف گاه
ports of call U بندر توقف
cease U ایست توقف
stoppage of the game U توقف بازی
stop sign U علامت توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
ceased U ایست توقف
nonstop U بدون توقف
closer U ایست توقف
port of call U بندر توقف
come down gracefully U توقف منضبط
stopcocks U وسیله توقف
parks U محل توقف
stopcock U وسیله توقف
dead halt U توقف مطلق
continuously U بدون توقف
stay U توقف مکث
slack U توقف درحرکت
slackest U توقف درحرکت
slacks U توقف درحرکت
park U محل توقف
hemostasis U توقف خونریزی
halting place U توقف گاه
stop instruction U دستورالعمل توقف
bankruptcies U توقف بازرگان
thermal critical point U نقطه توقف
halt instruction U دستورالعمل توقف
program stop U توقف برنامه
parking place U جایگاه توقف
lay by U منطقه توقف
closest U ایست توقف
closes U ایست توقف
bankruptcy U توقف بازرگان
stops U توقف انجام کار
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
prevent U توقف رخ دادن چیزی
rest U توقف فرمان ازاد
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
hold back U توقف مانع شدن
stop over U توقف کوتاه مدت
stopped U توقف انجام کار
machine idle time U زمان توقف ماشین
a thorugh train U قطار بدون توقف
stopping U توقف انجام کار
stop U توقف انجام کار
stop off <idiom> U توقف بین راه
rests U توقف فرمان ازاد
machine down time U زمان توقف ماشین
time in U ادامه بازی پس از توقف
hover U درحال توقف پر زدن
measure U توقف رخ دادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
hang up U معوق شدن توقف
prevents U توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
avast U ایست توقف کنید
whoa U امر به توقف دادن
hang-up U معوق شدن توقف
hang-ups U معوق شدن توقف
preventing U توقف رخ دادن چیزی
blocked U توقف رویدادن چیزی
blocks U توقف رویدادن چیزی
termination U خاتمه دادن یا توقف
hovered U درحال توقف پر زدن
prevented U توقف رخ دادن چیزی
hovers U درحال توقف پر زدن
shut down point U نقطه توقف تولید
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
stopping U توقف منزلگاه بین راه
dwell U ساکن شدن زمان توقف
protects U توقف آسیب دیدن چیزی
dwelled U ساکن شدن زمان توقف
protecting U توقف آسیب دیدن چیزی
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
stop U توقف منزلگاه بین راه
protect U توقف آسیب دیدن چیزی
hangup U توقف ناگهانی برنامه جاری
dwells U ساکن شدن زمان توقف
intercity train U قطار بین شهری با توقف
stopped U توقف منزلگاه بین راه
hole high U توقف گوی در کنار سوراخ
snowplow U توقف با بردن پاشنه ها بعقب
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
check U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
signal box U توقف گاه متصدی علائم
interval U توقف کوتاه بین دو عمل
checked U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
interactive U نقاط توقف را تنظیم کند
signal boxes U توقف گاه متصدی علائم
powered U توقف منبع تغذیه الکتریکی
stops U توقف منزلگاه بین راه
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
powering U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
powers U توقف منبع تغذیه الکتریکی
ramp U منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
stayer U کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
ramps U منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
stoplights U چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplight U چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
bars U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
bar U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bar U توقف کسی برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
How long does the train stop here? U چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
continuous U آنچه بدون توقف ادامه یابد
phaseout U توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
jammed U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
run on U ادامه دادن متن بدون توقف
Does the train stop in London? U آیا قطار در لندن توقف دارد؟
jam U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jams U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
break down U توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
colon U که نشان دهنده یک توقف در رشتهای از کلمات است
interrupt U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
colons U که نشان دهنده یک توقف در رشتهای از کلمات است
kill U دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
marina U لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
kills U دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
What platform does the train from York arrive at? U قطار یورک در کدام سکو توقف می کند؟
preventative U آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
interrupting U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
traffic island U بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
interrupts U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
holding area U منطقه توقف موقت [هوا فضا] [هوانوردی ]
marinas U لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
on the fly U در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
breakpoint U حرف کاغذ برای ایجاد نقط ه توقف در برنامه
interrupts U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
catastrophes U خطا یا توقف یک وسیله مربوط به یک آسیب جدی در سیستم
catastrophe U خطا یا توقف یک وسیله مربوط به یک آسیب جدی در سیستم
interrupting U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com